فروش کتاب | دانلود کتاب | خرید کتاب ارزان
فروش انواع کتاب های موفقیت ، برنامه ریزی و هدف گذاری ، روانشناسی و ...
09132024328
0

سبد خرید شما خالی است.

تعداد بازدید : 408

تعداد خرید :0

کد کالا :

وضعیت : موجود

قیمت محصول: تومان165,000 تومان140,000

3 در انبار

نام رمان: پنجره ی جنوبی
انتشارات: سخن
نویسنده: معصومه بهارلویی
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۶۰۰۵۷۰
تعداد صفحه: ۸۱۸
سال انتشار: ۱۴۰۰

رمان پنجره ی جنوبی اثر معصومه بهارلویی است که انتشارات سخن آن را به چاپ رسانده است.

خلاصه رمان پنجره ی جنوبی

درست روز بعد از مراسم دفن مادرش، زار و زندگی‌اش را به امان خدا رها می‌کند و با دلی داغدار و پیشانی که مهر ننگ خورده، می‌رود به نقطه‌ای دور، در دل جنگل‌های سوادکوه!…
چندماه بعد از آن روزی که تهران و خانه‌اش را برای همیشه ترک کرده، در یک روز بارانی و سرد زمستانی، در دل سیاه اتاقک نمور موسسه گل و گیاه، “نهالی” به زندگی‌اش قدم می‌گذارد که قرار است رنگ سبز بزند به روزهایش بی‌خبر از این که سمت دیگر ایران، کسی بال بال می‌زند تا دستش به او برسد!
شب و روز ندارد تا ردی از او پیدا کند و بعد پاسخ تمام سوال‌هایش را بشنود! سوال‌هایی که خواب شب و آرامش روز را حرامش کرده است، مردی که نمی‌داند از درد بی‌غیرتی بنالد یا از درد دوری!…

درباره معصومه بهارلویی

معصومه بهارلویی در زمستان سال ۵۹ در خانواده ای اصالتا جنوبی و پرجمعیت به دنیا آمده است. او در سال هفتاد بنا به دلایلی مجبور به انصراف از دانشگاه میشود اما چند سال بعد (پس از وقفه‌ای شش ساله)در رشته تاریخ، در دانشگاه الزهرا قبول می‌شود.

بخشی از متن رمان پنجره ی جنوبی

“یک باره در چارطاق باز شد. حسین که انتظار نداشت گلبو جرئت داشته باشد بعد از اتفاق اخیر باز هم چشم توی چشم او بشود و در به رویش باز کند، جا خورده سریع قدم عقب گذاشت.

گلبو در حالی که چشمانش از شدت خشم دو کاسه خون بود و سرتاپای وجودش پر از نفرت، انگشت تهدید کشید توی صورت او:

-یک بار دیگه صداتو بلند کنی و یا چشمم بهت بیفته، به جرم مزاحمت ازت شکایت…

هنوز حرفش تمام نشده بود که صدایی از پشت سر حسین توپید توی حرفش:

-این جا چه خبره؟!

لبخند محو موذی به جای لب، توی چشم حسین نشست و آهسته برگشت و کمی کنار کشید. با کنار کشیدن او، چشم گلبو تازه به مهندس افتاد. رنگ سرخ از خشم گلبو درجا پرید و صورتش مثل میت سفید شد! مهندس، ابتدا خوب او را از نوک پا تا فرق سر اسکن کرد و بعد نگاه مشکوکش برگشت سمت حسین، او را هم از همین نگاهش بی نصیب نگذاشت و بدخلق پرسید:

-می شه بگید این جا چه خبره؟

حسین بی توجه به گلبو که میان چارچوب ایستاده بود، دستش از کنار او رد شد و در را تا انتها باز کرد و گفت:

-خودتون برید ببینید این جا چه خبره!

نگاه مهندس برگشت سمت گلبو، سنگینی نگاهش طوری بود که گلبو ناخواسته از لای در خود را عقب کشید و حسین با دست به مهندس تعارف کرد وارد سوئیت بشود. ترس بی اختیاری افتاده بود به جان گلبو! هنوز درست متوجه نشده بود به چه چیز متهم شده اما از حضور بی خبر مهندس، بوی خوبی به مشامش نمی رسید. مهندس در سکوت کامل، نگاهش دور تا دور سوئیت چرخید، تا رسید به پنجره جنوبی و نگاهش همان جا ماند به گل و گلدان هایی که ردیف شده بود جلوی پنجره!”

    قطع / سایز

    رقعی

[specs-table]
مشخصات فروشنده :
مدیر سایت

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “رمان پنجره ی جنوبی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط